Monday, February 24, 2014

اعتراض به عشق، از هلند تا بهشت


من دوست دارم هرجا دلم خواست همسرم را ببوسم و در آغوش بگیرم. این قضیه جزئی از استاندارد های زندگی من است و مطمئناً تغییر نخواهد کرد. از طرفی هم در هلند و در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم این نوع اظهار علاقه و عشق کاملاً منطقی و روزمره تلقی می‌شود و حساسیت خاصی را بر نمی انگیزد.

اما برای همه ی آدم‌های ساکن در این جامعه، اظهار عشق و علاقه به یکدیگر به این راحتی ها هم نیست و گاهی باعث مشکلات جدی می شود. هفته ی گذشته در شهر اوترخت در هلند در سوپرمارکت مشهور آلبرتین (Alberthein) یک بوسه ی خیلی ساده – آنهم در روز ولنتاین - منجر به یک مجرای تلخ شد. در این سوپرمارکت یک زوج جوان، با مشاهده ی تزیینات و کادو های روز ولنتاین احساساتی شدند و یکدیگر را بوسیدند. کاری که حداقل اینجا در هلند حساسیت برانگیز نیست و عجیب و غریب تلقی نمی شود. اما در این مورد خاص، مامور امنیتی فروشگاه، زوج مزبور را با سر و صدا از سوپرمارکت بیرون کرد. البته بوسه مهم نبود بلکه بوسندگان بودند که هدف قرار گرفتند. این زوج دو دختر دگرباش جنسی ( لزبین) بودند.

هفته گذشته و بازهم به مناسبت ولنتاین نماهنگ جدید گوگوش بنام بهشت منتشر شد که تم آن آزادی عشق ورزیدن بود و رابطه ی دو دختر جوان را به تصویر می کشید.

من هم مانند خیلی‌های دیگر این نماهنگ را در صفحه ی فیسبوکم به اشتراک گذاشتم و عنوان آن را « آزادی ِ عشق ورزیدن برای همه» برگزیدم. در کنار آن هم با علاقه به بررسی منابع و مدیایی پرداختم که در مورد این موزیک ویدئو مطلب نوشته بودند و البته با علاقه ی بیشتر به خواندن کامنت های مخالف و موافق آدمها در فیسبوک پرداختم که این نماهنگ را به نقد کشیده بودند و در مورد آن نظر داده بودند.

اصولاً در مورد هر مطلبی دوست دارم که نظر مخاطبان را بدانم و بخوانم و گاهی برایم کامنت ها جذاب‌تر از اصل مطلب است. در این مورد هم تفاوت آرا و نظرات به شدت گسترده ( و گاهی بی در و پیکر ) بود.به نحوی که دامن خودم را هم گرفت و برای نخستین بار ناچار شدم تعدادی از کامنت های دوستانم را که در مورد همین موزیک ویدئو در صفحه ی فیسبوک من گذاشته بودند حذف کنم. و جالب اینکه اکثر کسانی که کامنت منفی گذاشته بودند ساکن تهران هستند.

تا اینجای کار متوجه شدم که ستیزه با دگرباشان جنسی تنها مختص تهران نیست و بلکه در همین هلند که به بردباری، مدارا و پذیرش همگانی مشهور است هم یافت می شود. مدیریت سوپر مارکت زنجیره ای بطور رسمی و با صدور اعبلامیه ای عذرخواهی نموده است اما این عمل مامور امنیتی منجر به بحث‌های فراوانی شده است که آیا ستیزه جویی با دگرباشان جنسی زیر پوست شهر پنهان است؟

اما از تهران هیچ اعتراضی به اعتراض کنندگان به ویدیوی گوگوش شنیده نشد. تنها کامنت ها بودند ( و هستند) که نوع نگرش ما کلی ما را نسبت به در خواست برای «آزادی عشق ورزیدن برای همه» بیان می کند.

مثلاً خانمی از تهران نوشته بودند که نماهنگ بهشت شرم آور است و ترویج فساد.
و خانمی دیگر ضمن تأیید سخن ایشان پرسیده بودند گوگوش چه پاسخی خواهد داشت اگر فزندش و یا خواهرش ناگهان بیاید و به او بگوید که همجنس باز شده است. ( و من نمی‌دانم که چطور می‌شود که کسی ناگهان همجنس باز بشود و یادی هم کنیم از احمدی نژاد که از بیخ و بن منکر وجود دگرباشان جنسی بود – ما در ایران هموسکشوئل نداریم.)


کوتاه سخن اینکه ای عشق همه بهانه از تست.  

Thursday, October 10, 2013

لس آنجلس 1999

این تصویر بتازگی از طرف دوستی قدیمی به دستم رسیده. تاریخش مال 1999 و قبل از اعزام ما به اشرف است. 
مکان هم لس آنجلس و در میان جمعی از اعضا و هواداران مجاهدین. 
انمی که با دایره ی قرمز مشخص کرده ام خانم آزاده رضایی مسئول ارشد مجاهدین در ایالات متحده است. 


Thursday, September 19, 2013

چمدان

چمدان


اگر خاطرات و آنچه بر خودم گذشته را بتوانم در درجه نخست به فرزندم و بعد به 
نسل بعدی جوانان ایرانی منتقل کنم، شاید آنها تجربه ما را تکرار نکنند."


Monday, September 2, 2013

کشته شدن بیش از ۵۰ تن از اعضای مجاهدین در پادگان اشرف

کشته شدن بیش از ۵۰ تن از اعضای مجاهدین در پادگان اشرف در عراق، مایهٔ تاسف و اندوه فراوان است. بی‌ قید و شرط این کشتار محکوم است و بانیان آن باید مورد محاکمه قرار گیرند. 
مایلم تاکید کنم که وجود زمینه چنین قتل عام‌هایی‌ را از زمان سقوط صدام پیش بینی‌ شده و به اطلاع مقامات سازمان ملل و صلیب سرخ رسانده شده بود، تا بلکه سران مجاهدین منطقی‌ تر اندیشیده و همانگونه که مریم رجوی و ۵۰۰ تن از کادر‌های ارشد تر را از عراق خارج کرده بودند، تدبیری هم برای خروج بقیه نیرو‌ها از عراق بیاندیشند.
امری که متاسفانه در میان بازی‌های سیاسی گم شد و نتیجه تلخ آن را با کشته 
اعضای شدن مجاهدین با دست‌های بسته  میبینیم.   



Massacre of more than 50 members of MEK (Mojahedin Khalq) in Ashraf.
I condem the massacre and call for justice against those who commited this crime. 
Since the fall of Sadam, I clearly knew and predicted that there would be such killings and informed UN and ICRC.
I hoped that MEK provides a fast replacement of its members from Iraq as was done for Maryam Rajavi and about 500 hi rankings within the group. 
Unfortunately leaders of the group decided to leave their members behind and insisted on keeping them in Iraq. The result is MEK  members being shot with their hands tied up.